بررسی ارتباط بین رویکردهای ذهنی و موفقیت در بازار بورس

رویکردهای ذهنی در سرمایه گذاری رویکردهای ذهنی موضوع اصلی بسیاری از تحقیقات علمی قرن اخیر بوده است. پیچیدگی های نحوه تفکر و تمایلات گاها ناخودآگاه ذهنی، تأثیر بسزایی در پیروزی ها و ناکامی های بشر داشته است. منظور از رویکردهای ذهنی، برداشت ها، احساسات، خطاهای قضاوت و انتخاب که به صورت غیرارادی قسمتی از نوع تفکر انسان است، می باشد. افراد مختلف با سوابق، سلایق و با استفاده از انواع تحلیلهای تکنیکال و بنیادین؛ به همراه پیش بینی های بسیار متفاوت و متنوع درباره حرکت آینده قیمت سهام و شاخص بازار بورس، مشغول داد و ستد سهام و تلاش برای کسب سود مناسب از این داد و ستد هستند. یکی از نکات بسیار حساس در سرمایه گذاری توجه به رویکرد های ذهنی و شناخت نحوه عملکرد ذهن انسان در شرایط بسیار نوسانی بازار بورس می باشد. به جرأت می توان گفت در عالم سرمایه گذاری هیچ سرمایه گذار مشهور و موفقی در جهان یافت نمی شود که به نقش غیر قابل انکار رویکردهای مناسب ذهنی در آشفته بازار بورس اشاره نکرده باشد. سرمایه گذاران اسطوره ای بازار سهام همچون وارن بافت، جورج سوروس، پیتر لینچ، استنلی در اكن میلر و تعداد پر شمار دیگری از مشاهیر سرمایه گذاری، همواره درباره لزوم شناخت رویکردهای ذهنی انسان در شرایط پیش بینی ناپذیر بازار بورس و تدوین استراتژی مناسب جهت بهینه سازی آنها هشدار داده اند. در متن پیش رو برخی از مهمترین رویکردهای ذهنی اکثریت انسان ها که در شرایط مختلف بازار بورس می توانند باعث شکست یک سرمایه گذاری شوند، مورد بررسی قرار گرفته اند.

تنفر از باخت

در سال ۲۰۰۰، اقتصاددانی رفتارگرا به نام رابين متیوس (Robin Matthews)، سرانجام توانست به وسیله رياضيات ثابت کند که تلاش برای توجیه تنفر از باخت از طريق منفعت دارایی، بیهوده و محکوم به شکست است و دلیل او توجه زیادی را جلب کرد. نظریه متیوس نشان می دهد که هر کس شرط بندی مطلوبی را رد کند، از نظر ریاضیاتی، در معرض تنفر از باخت بزرگ تری در زمینه شرط بندی بزرگ تری قرار گرفته است. برای مثال، او نشان می دهد که اغلب انسان ها شرط بندی زیر را رد می کنند: %۵۰ احتمال باخت ۱۰۰ دلار و ۵۰% احتمال برد ۲۰۰ دلار سپس نشان می دهد که بر اساس نظریه منفعت، هر فردی که این شرط بندی را رد کند، شرط بندی زیر را نیز رد خواهد کرد: %۵۰ احتمال باخت ۲۰۰ دلار و ۵۰% احتمال برد ۲۰۰۰۰ دلار اما البته هر کس که عقل سلیم داشته باشد، این شرط بندی را رد نخواهد کرد؟ به عنوان نمونه ای دیگر، این دو مسئله را در نظر بگیرید:

مسئله ۱: کدامیک را انتخاب می کنید؟ دریافت قطعی ۹۰۰ دلار یا ۹۰% احتمال دریافت ۱۰۰۰ دلار مسئله ۲: کدامیک را انتخاب می کنید؟ باخت قطعی ۹۰۰ دلار یا ۹۰% احتمال باخت ۱۰۰۰ دلار احتمالا در مسئله ۱ مانند اکثریت افراد از ریسک متنفر بوده اید، ارزش عینی به دست آوردن ۹۰۰ دلار قطعا بیشتر از ۹۰% ارزش به دست آوردن ۱۰۰۰ دلار است. حالا تمایل خود در مسئله ۲ را در نظر بگیرید. اگر شما نیز مانند اکثریت افراد باشید، در این مسئله شرط بندی را انتخاب می کنید. توجیه این انتخاب جویای خطر، قرينه توجیه دوری از خطر در مسئله ۱ است: ارزش (منفی) از دست دادن ۹۰۰ دلار خیلی بیشتر از ۹۰% ارزش (منفی) از دست دادن ۱۰۰۰ دلار است. باخت قطعی بیزاری زیادی ایجاد می کند و این موضوع باعث می شود خطر را انتخاب کنید. تنفر از باخت در بازار بورس معمولا به صورت خروج از معاملات سودآور و ماندن با معاملات زيان ده (به اصطلاح بورس بازان کندن گل ها و آب دادن خارها توسط سرمایه گذار اتفاق می افتد؛ سرمایه گذاران علاقه مندند خودشان را در باختهایشان زندانی کنند، یعنی سهامی را که همیشه برایشان برگ برنده محسوب می شود، می فروشند و تنها سهام بازنده برایشان باقی می ماند. متاسفانه، این سهام برنده اصلی نیز خیلی بهتر از بازنده ها نتیجه می دهد و بنابراین به این نتیجه می رسند که سهام اشتباهی را فروخته اند. [۱]

خطرپذیری به هنگام باختن

خطرپذیری به هنگام باختن خطای رایج دیگری در سرمایه گذاری می باشد که گاهی در قالب مبارزه برای جبران ضررها به جای خروج از معامله نمود پیدا می کند [۲]. به این صورت که سرمایه گذار با هر کاهش کوچک و یا بزرگی، به مرور با خرید سهام بیشتر به مقدار سهام زیان زده خود اضافه می کند و بدین ترتیب به جای بیرون آمدن از معامله، به اصطلاح به کندن بیشتر چاه و عمیق و عمیق تر کردن آن ادامه می دهد. یکی دیگر از نمودهای این رویکرد ذهنی این است که سرمایه گذار تا وقتی که به نقطه سر به سر نرسد، جلوی ضرر را نمی گیرد که این خود گونه ای از خطر پذیری به هنگام باختن تلقی می شود. محققان ذهن انسان و همچنین بزرگان بازار بورس، عامل اصلی موفقیت در سرمایه گذاری را حفظ سهام سودده و انتظار کشیدن تا رسیدن زمان مناسب برای به دست آوردن سودهای استثنایی دانسته اند [۳].

نیاز به معاملات بیشتر

تفکر پاداش بیشتر در مقابل تلاش بیشتر، قرن هاست که در ذهن انسانها نسل به نسل انتقال پیدا کرده است، حال آنکه این خطای ذهنی می تواند عواقب بسیار وخیمی را در بازار بورس به همراه داشته باشد. پروفسور ترنس اودین (Terrance Odean) و همکارش پروفسور برد باربرا (Brad Barber)، از برجسته ترین تحلیل گران مالی و سرمایه گذاری در مقاله ای با عنوان « داد و ستد، مخاطره ای برای دارایی شما» نشان دادند که به صورت میانگین فعال ترین افرادی که داد و ستد انجام می دهند، بدترین نتایج را به دست می آورند؛ در حالی که افرادی که کمتر معامله می کنند، همیشه بیشترین بازگشت را دارند [۱].

طرز فکر قدیمی تلاش كن و بیشتر تلاش کن، در معامله گری معمولا بی نتیجه و یا با تحمل زیان های بسیار همراه خواهد بود [۲]

ترس، طمع و در نظر نگرفتن رویدادهای تصادفی

از دست دادن موقعیت های سودآور برای ذهن انسان به سختی قرار گرفتن در زبان نیست، ترس از زیان می تواند منجر به فرار از فرصت های استثنایی سرمایه گذاری و دیدن آنها به چشم خطر و یا میخکوب شدن بر اثر ترس شود [۲].

به عنوان نمونه فرض کنید پس از خرید سهام، قیمت با سرعت زیاد رو به کاهش می گذارد، در این مواقع معمولا سرمایه گذار کاهش شدید قیمت را با تعجب و ناراحتی مشاهده و دنبال می کند و اقدام به فروش نمی کند مگر در نقطه پایانی سقوط. (بسیار اتفاق افتاده که این نقطه، تا مدت زمانی طولانی، کف قیمت سهام بوده است. از سوی دیگر طمع به عنوان نقطه ی مقابل ترس؛ در بازار بورس بیشتر به صورت در نظر نگرفتن رویدادهای تصادفی غیر منتظره نمود پیدا می کند. مشکل طماع بودن و عدم خروج به موقع از معامله (حتی در شرایطی که احتمالات بسیار مساعدند.) این است که هر اتفاقی ممکن است رخ دهد و حسابی غافلگیرتان کند. ممکن است تمامی رخدادهای دنیا پشت سر هم بر وفق مرادتان پیش بروند و بعد ناگهان یک اتفاق غول آسا از ناکجا پیدا شود و همه چیز را زیرورو کند. در عالم معامله گری، از این موضوع به امکان تباهی یاد می شود؛ معامله گرهای دانا پیوسته نسبت به رخدادهای تصادفی مخرب هوشیارند. از سوی دیگر، رخدادهای غیر منتظره ممکن است منافع غير منتظره برایتان به ارمغان بیاورند. مثلا مدت زمان زیادی است که سهام یک شرکت معمولی را خریده و نگه داشته اید، آن وقت شرکت بزرگی می آید آن شرکت را می خرد و یکشبه مالک آن می شود. شما با سرمایه ای متوسط می خوابید و روز بعد یک فرد ثروتمند از خواب بیدار می شوید. نکته دردناک این است که عکس این قضیه هم ممکن است اتفاق بیافتد. شما با ثروتی هنگفت به خواب می روید و روز بعد، بدون آن از خواب بیدار می شوید. امکان وقوع رویدادهای تصادفی، به ما می گوید که نمی توانیم در خرید و فروش سهام زیاده روی کنیم. هر چقدر هم که احتمالات بالا باشند و هر قدر هم که دلمان بخواهد زود پولدار شویم، نباید اجازه دهیم طمع ما را وادارد خارج از دامنه ی سرمایه مان دست به خرید و فروش سهام بزنیم [۲].

احتمال حركات نرخ شديد، بسیار بیشتر از آن چیزی است که با فرض های آماری تخمین زده می شود. بنابراین مدیریت ریسک ضروری است. معامله گری که به خاطر یک حرکت نرخ بزرگ ناگهانی، ورشکست می شود، بدشانس نیست، چرا که چنین چیزهایی به اندازه ای رخ می دهند که باید خود را برای آنها آماده کرد [۳].

نسیم نیکولاس طالب (Nassim Nicholas Taleb)، موضوع رویدادهای تصادفی را در قالب رویدادی به نام قوی سیاه (تنها یک نژاد از قو دارای موهای کامل سیاه است؛ اما در باور همگانی، قو بیشتر با رنگ سفید پرهایش به یاد آورده می شود. ) پیشامدی که احتمال وقوعش بسیار بالا است ولی رخ نداده نیز قوی سیاه به شمار می آید. از روی تقارن می توان گفت رخ دادن پیشامدی که وقوع آن بسیار نامحتمل است، هم سنگ رخ ندادن پیشامدی است که وقوع آن بسیار محتمل است.

توضیح می دهد. منظوز از قوی سیاه، رویدادی است با سه ویژگی:

١. نامنتظر است چون بیرون از قلمرو انتظارات عادی است و هیچ رویدادی در گذشته نمی تواند به شیوه ای قانع کننده احتمال وقوع آن را معین کند.(پیشامدی که احتمال وقوعش بسیار بالا است ولی رخ نداده نیز قوی سیاه به شمار می آید. از روی تقارن می توان گفت رخ دادن پیشامدی که وقوع آن بسیار نامحتمل است، هم سنگ رخ ندادن پیشامدی است که وقوع آن بسیار محتمل است.)

۲. اثری بس سنگین و نامتعارف دارد.

۳. انسان، بنا به سرشت خود، پس از اینکه قوی سیاه (به رغم نامنتظر بودنش) ظاهر شد، دلایلی سرهم می کند تا وقوع آن را توجیه و ثابت کند که قابل پیش بینی بوده است. (ولی پیش از وقوع قابل پیش بینی نیست.) [۴]

اعتقاد به توزیع عادی و یا منحنی زنگوله ای و پیروی از آن

نسيم نیکولاس طالب و تیم او در صندوق سرمایه گذاری امپریکا (Empirica Capital)، به عنوان کارشناسان تحلیل و مدیریت داده های کیفی؛ باور ندارند که چیزهایی مثل بازار سهام رفتاری شبیه پدیده های مادی مثل آمار مرگ و میر داشته باشند. رخدادهای مادی مانند میزان مرگ و میر و یا قمار، کارکرد پیش بینی پذیر مجموعه ای از عوامل ثابت و محدود هستند و میل به پیروی از چیزی را دارند که کارشناسان آمار آن ها را توزیع عادی و یا منحنی زنگی شکل می نامند. اما آیا فراز و نشیب های بازار از منحنی زنگی شکل (منظور نمودار زنگوله ای گاوس است که با نام توزیع نرمال نیز شناخته می شود. به زبان ساده در منحنی زنگوله ای، داده ها میل به جمع شدن در اطراف مقدار میانگین دارند و می توان گفت در این منحنی به اشتباه به هر چه که محتمل نیست، اهمیتی داده نمی شود و پیامد آن ناچیز در نظر گرفته می شود.) پیروی می کنند؟

يوجين فاما (Eugene Fama)، اقتصاددان، قیمت سهام را بررسی و خاطر نشان کرد که اگر قیمت های سهام توزیع عادی را دنبال کنند، در هر هفت هزار سال، تنها پنج بار، انحراف معیار از میانگین بزرگ اتفاق خواهد افتاد؛ اما به واقع، حرکتهای بزرگ انحراف معیار از میانگین، هر سه یا چهار سال یکبار در بازار سهام رخ می دهند، زیرا سرمایه گذاران با هيچ نوع نظم آماری رفتار نمی کنند؛ تصمیم های خود را تغییر می دهند، کارهای ابلهانه ای به انجام می رسانند، از یکدیگر تقلید می کنند و می ترسند.

فاما خاطر نشان کرد که اگر شما فراز و نشیب های بازار سهام را روی نمودار بیاورید، نمودار دم كلفت (دم کلفت در علم آمار و احتمالات به دسته ای از توابع توزیع احتمال گفته می شود که کشیدگی بزرگی دارند. در چنین توابع توزیعی، مقادیری که از مقدار میانگین فاصله ی زیادی دارند و بناب این اصطلاح دم به آن ها اطلاق می شود. – دم كلفتی یک تابع توزیع در مقایسه با یک توزیع نرمال تعیین می گردد.) خواهد بود، به این معنا که در انتهای بالایی و پایینی توزیع، رخدادهای پراکنده ی بیشتری در مقایسه با آنچه کارشناسان آمار برای مدل سازی تصویر فیزیکی استفاده کرده اند، وجود خواهد داشت [۵].

توجه به اخبار در انتخاب سهام

سرمایه گذاران به سادگی فریب شرکت هایی را می خورند که به علت دیده شدن در اخبار نظرشان را جلب کرده اند [۱]. اطلاعات برجسته تأثير اغراق آمیزی بر نحوه تفکر و عمل کردن انسان می گذارند. ما تمایل داریم عواملی را که گسسته اند، پنهان اند و به کندی رشد می کنند فراموش کنیم. ما به طرز اعجاب آوری بمباران اطلاعاتی می شویم، اما به طور اعجاب آوری کم می دانیم. چرا؟ چون دو قرن پیش، قالب مسیری از اطلاعات را تحت عنوان «اخبار» خلق کردیم. اخبار برای ذهن، مانند قند برای بدن عمل می کند، اشتها آور، آسان هضم و در دراز مدت بسیار مخرب. مغز ما به انواع اطلاعات واکنش های نامتناسبی نشان می دهد. اخبار جنجال برانگیز، غافلگیر کننده، مردم محور، پر سر و صدا و پر جزئیاتی که مدام در حال تغییر هستند؛ مغز را تحریک می کنند، در حالی که اطلاعات خشک، پیچیده و فراوری نشده چنین اثری روی مغز ندارند. تولیدکنندگان خبر از این موضوع به نفع خودشان بهره برداری می کنند و از داستان های هیجان انگیز، تصاویر پر زرق و برق و حقایق جنجالی برای جلب توجه ما استفاده می کنند [۶].

توجه بیش از حد به اخبار در انتخاب سهام می تواند منجر به رفتار به اصطلاح گله ای در بازار سهام شود؛ به عنوان مثال یک خبر بد سیاسی که هیچ تأثیر قابل اثباتی بر عملکرد شرکتی بورسی ندارد، می تواند منجر به فرار سرمایه گذاران از آن سهم شود؛ نتیجه این نگرش، ترس عمومی و ریزش ناگهانی و موقت قیمت سهم خواهد بود. به نظر می رسد بهترین استراتژی در مواجه با این گونه شرایط این است که به صورت منطقی تصمیم گیری نماییم و زمانی که بازار به علت ریسک سیستماتیک سقوط می کند، به خوبی اتفاقات رخ داده در بازار را مورد بررسی قرار داده و محاسبه نماییم که سود خالص شرکتی که در آن سرمایه گذاری نموده ایم و یا قصد خرید سهام آن را داریم به چه میزان تحت تأثیر قرار می گیرد؛ ارزش ذاتی آن را مجدد محاسبه کرده و به درستی تصمیمات خود را اتخاذ نماییم. اینکه سایرین در حال فروش سهام خود هستند، دلیل مناسبی برای فروش سهام نیست؛ سرمایه گذاری یک بازی منطقی است [۷].

بیش ارزش گذاری

توهم بیش ارزش گذاری، از عدم تمایل انسان به از دست دادن چیزهای تحت تملکش نشأت می گیرد. ما دل مان نمی خواهد چیزی را که داریم از دست بدهیم. افراد فکر می کنند، سرمایه گذاری شان آن قدر ارزشمند است که حیف است از آن دست بکشند [۲]. این خطای ذهنی در بازار بورس به صورت عدم فروش سهام توسط سرمایه گذار، حتی به قیمتی بسیار مناسب و در برخی اوقات گزاف، نمود پیدا می کند.

الگوسازی از همه چیز

مغز انسان به گونه ای ساخته شده که الگوها را بسازد. در داده های تصادفی هم الگو می بیند. یک کتاب آماری مربوط به اوایل قرن بیستم، این مسئله را چنین بیان می کند: «چشمی که با الگوها خو گرفته باشد، آنها را همه جا می بیند.»

به دیگر سخن، وقتی که به نمودار نگاه می کنید، بیش از آن چیزی که واقعأ هست، الگو می بینید. ما بی طرفانه به الگوها نگاه نمی کنیم؛ یعنی هنگامی که چشم انسان نگاهی گذرا به نمودار می اندازد، به همه داده ها، وزن یکسانی نمی دهد. بلکه، روی مواردی که توجهش را جلب می کند و بسیار توی چشم هستند، تمرکز می کند و ما هم بیشتر بر پایه این موارد خاص، نظریه پردازی می کنیم. سرشت بشر این گونه است که موفقیت گیج کننده یک روش را می بیند و ضررهایی که روزانه به او وارد می کند و او را از پای در می آورد، نادیده می گیرد [۳].

الگوسازی ذهنی از روند قیمتی سهام و در نتیجه استدلال غیرمنطقی درباره تغییرات تصادفی قیمت ها، خطایی رایج در میان فعالان بازار بورس می باشد، بدون شک تلاش برای اصلاح این رویکرد ذهنی، گامی ضروری برای موفقیت در بازار بورس خواهد بود.

اعتماد به نفس بیش از حد

استادان دانشگاه دوک (Duke University) به مدت چند سال پژوهشی را انجام می دادند که در آن مسئولان امور مالی در شرکت های بزرگ، عملکرد شاخص بازده استاندارد و ضعیف در آن سال را تخمین می زدند. دانشجویان دوک ۱۱۶۰۰ نمونه از این پیش بینی ها را جمع آوری کردند و درستی آن ها را مورد آزمایش قرار دادند. نتیجه آشکار بود: مسئولان مالی شرکت های بزرگ، درباره آینده نزدیک بازار سهام هیچ چیز نمی دانستند؛ همبستگی میان تخمین آنها و ارزش واقعی کمتر از صفر بود! این یافته ها غافلگیر کننده نیستند. خبر واقعا بد این است که این مسئولان ظاهرا نمی دانستند که پیش بینی شان هیچ ارزشی ندارد [۱]. آنچه در سرمایه گذاری مورد نیاز است، اعتماد به نفس خوش بینانه است نه غرور. معامله گر گستاخ، اعتماد به نفس کاذب) خودش را بر پایه ی واقعیت نساخته است. او به حجم زیاد و به تعدد معامله می کند. باد به غبغب می اندازد، باور دارد که یک افسانه است. معامله گر با اعتماد به نفس، مغرور نمی شود؛ او می داند که باید چه کار کند و چگونه آن کار را انجام دهد. انتظار دارد این کسب و کار در دراز مدت برایش سودآور باشد. اگرچه می داند احتمال باخت هم هست اما انتظار دارد تمامی معاملات به پیروزی منتهی شود. او این موضوع را می پذیرد، چون به تصویر کلی این کسب و کار باور دارد [۲]

امروزه بازار های سرمایه، از مهمترین ارکان هر سیستم اقتصادی می باشند. بنابراین سرمایه گذاری به عنوان پوششی در برابر تورم و همچنین ابزاری برای رشد ثروت، جایگاه ویژه ای برای افراد جامعه دارد. رویکردهای ذهنی به عنوان یکی از مهمترین فاکتورهای اثرگذار بر عملکرد قدرتمند یا ضعیف در بازار بورس، می توانند به صورت شمشیر دو لبه، از یک سو سبب موفقیت در بازار بورس و از سوی دیگر سبب شکست در این بازار شوند. بازار بورس، بازاری بسیاری پویا و نقدشونده می باشد و به دلیل همین قدرت نقدشوندگی و ارتباط ذهنی سرمایه گذار با نوسانات لحظه ای قیمت سهام، آگاهی به رویکردهای ذاتی ذهن انسان، نقشی کلیدی در موفقیت سرمایه گذار خواهد داشت. در این مقاله به زبانی ساده برخی از مهمترین و متداول ترین خطاهای ذهنی انسان که در عملکرد سرمایه گذاران و معامله گران در بازار بورس بسیار تأثیر گذار است؛ بررسی شد. مسلما غلبه بر این رویکردهای ذهنی مخرب و تلاش برای اصلاح آنها، نیاز به تمرین و کوشش فراوان خواهد داشت؛ خبر خوب اینکه تسلط بر ذهن و اصلاح برخی رویکردهای ذاتی آن، سبب جلوگیری از زبان های بزرگ و بهره مندی از سودآوری بلند مدت و پایدار خواهد شد.

فهرست منابع و مآخذ

[۱] کانمن، دانیل، (۱۳۹۷) تفکر، سریع و کند، ترجمه فروغ تالوصمدی، نشر در دانش بهمن. [۲] روزولت، روث بارونز، (۱۳۹۶) هفت گناه کبیره در بورس و راه های غلبه بر آن ها، ترجمه امیر اسکندری، نشر هیرمند [۳] د.شواگر، جک، (۱۳۹۰) جادوگران بازار نوین، ترجمه محمد کریم طهماسبی و جواد ثابت نژاد، نشر چالش. [۴] طالب، نسیم نیکولاس، (۱۳۹۴) قوی سیاه، ترجمه محمد ابراهيم محجوب، نشر آریانا قلم. [۵] گلادول، مالکوم، (۱۳۹۲) هنر شکست خوردن، ترجمه شهرزاد بیات موحد، نشر در دانش بهمن. [۶] دوبلی، رولف، (۱۳۹۴) هنر شفاف انديشيدن، ترجمه عادل فردوسی پور، بهزاد توکلی و على شهروز، نشر چشمه [7] راماسوی، جیوا، (۱۳۹۶) تشکیل سبد سهام به روش وارن بافت، ترجمه سید حجت وکیلی، نشر چالش.